جدول جو
جدول جو

معنی تنگی کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تنگی کشیدن
(اَ گِ رِ تَ)
عسرت کشیدن. سختی کشیدن:
چه فارغند ز بیم فشار تنگی قبر
کسان که تنگی مسکن کشیده اند امروز.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تنگی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ کَ دَ)
زین اسب را استوار کردن. آمادۀ سواری ساختن اسب. تنگ را بر اسب محکم بستن:
بیامدبپوشید خفتان جنگ
کشیدند بر اسب شبرنگ تنگ.
فردوسی.
هنوز باش هم آخر چنان شود که سزاست
همی کشند بر اسب مرادش اینک تنگ.
فرخی.
چو گور تنگ شود بر عدو جهان فراخ
هر آن زمان که بر اسبش کشیده باشد تنگ.
فرخی.
هنوزت نگشته ست گهواره تنگ
چگونه کشی از بر باره تنگ ؟
اسدی.
- تنگ به بر کشیدن، سخت در آغوش گرفتن:
از بس کشیده ابر به بر تنگ باغ را
میدان خنده بر دهن غنچه تنگ گشت.
صائب (از آنندراج).
- تنگ در آغوش کشیدن، سخت در آغوش گرفتن. تنگ در بر کشیدن. تنگ به بر کشیدن. تنگ در بغل گرفتن:
نکشم تنگ در آغوش نگاهش ترسم
که خلد خار به پیراهن نازک بدنی.
فطرت (از آنندراج).
- تنگ در بر کشیدن، تنگ به بر کشیدن. تنگ در آغوش کشیدن. رجوع به تنگ به بر کشیدن و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ شُ دَ)
نوره کشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
پای کشیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ دَ)
به سختی بیرون آمدن. (ناظم الاطباء) ، خست. خودداری. امساک کردن:
توانگر که تنگی کند در خورش
دریغ آیدش پوشش و پرورش.
فردوسی.
رجوع به تنگ و تنگی و دیگر ترکیبهای این دو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَسْ سُ جُ تَ)
رنگ دادن. رنگ بخشیدن. رنگ کردن. رجوع به رنگ دادن و رنگ کردن شود:
جواهر تو بخشی دل سنگ را
تو بر روی گوهر کشی رنگ را.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لنگه کشیدن
تصویر لنگه کشیدن
پای کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار